ترجمه مقاله

نیم سوز

لغت‌نامه دهخدا

نیم سوز. (ن مف مرکب ) نیم سوخته . (آنندراج ). که نیم آن سوخته است . (یادداشت مؤلف ). نیم سوزیده . که نیمی از آن باقی است و نیم دیگر سوخته و معدوم شده است :
اشک چون شمع نیم سوز فشاند
خفته تا وقت نیم روز بماند.

نظامی .


مینا چو نیمه شد نرساند شبم به صبح
تا صبحدم وفا نکند شمع نیم سوز.

دانش (از آنندراج ).


|| هیمه و چوبی که قسمتی از آن در اجاق سوخته و تبدیل به زغال شده است .
ترجمه مقاله