نیم مردلغتنامه دهخدانیم مرد. [ م َ ] (ص مرکب ) که در مردی تمام نیست . || که نصف یک مرد به حساب می آید : زن ارچه دلیر است و بازور دست همان نیم مرد است هر چون که هست .اسدی .