ترجمه مقاله

نیک فعل

لغت‌نامه دهخدا

نیک فعل . [ ف ِ ] (ص مرکب ) نکوکردار. نیک فعال :
ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین
ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین .

دقیقی .


مرد دانا نیک فعل و چرخ نادان بدکنش
نزد یکدیگر هگرز این هر دو را بازار نیست .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله