ترجمه مقاله

نیک و بد

لغت‌نامه دهخدا

نیک و بد. [ ک ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خیر و شر. خوش و ناخوش . راحت و رنج . زیبا و زشت :
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
که زاین سه رسد نیک و بدبی گمان .

فردوسی .


که نیک و بد اندر جهان بگذرد
زمانه دم ما همی بشمرد.

فردوسی .


بدان تا چو آهنگ دریا کنیم
در آن نیک و بد را تماشا کنیم .

نظامی .


که امشب چه نیک و بد آید پدید
همان روز فردا چه خواهد رسید.

نظامی .


چو پرسیدی از حال ما نیک و بد
بگوئیم شه را همه حال خود.

نظامی .


|| غث و سمین .
- نیک و بد کردن ؛ گزیدن . غث و سمین کردن . (یادداشت مؤلف ).
|| (ق مرکب ) در هر حال . (یادداشت مؤلف ) :
نیک و بد چون همی بباید مرد
خنک آن کس که گوی نیکی برد.

سعدی (از یادداشت مؤلف ).


ترجمه مقاله