ترجمه مقاله

هابی

لغت‌نامه دهخدا

هابی . (ع ص ، اِ) غبار ساطع. (از اقرب الموارد). غبار بلندبرآمده . (از منتهی الارب ). || گریزنده . (منتهی الارب ). || اسب گریزنده . || خاکستر آمیخته به خاک . ج ، هُبّی : نجوم هبی ؛ یعنی هابیه ٔ پوشیده به غبار. (از اقرب الموارد). پوشیده شده و آکنده ٔ از غبار و گردآلود. (ناظم الاطباء) || خاک گور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تراب قبر، وهاب کجثمان الحمامة اجفلت . || موضع هابی التراب ؛ یعنی گویی خاک آن مانند هباء یا غبار است در رقت . (از اقرب الموارد). جایی که خاک آن در نرمی مانند غبار باشد. (ناظم الاطباء). || تراب و رماد هاب ؛ منتشر در جو. مالک بن ربیب گوید :
تری جدثاً قد جرت الریح فوقه
ترا باکلون القطلانی هابیا.

(ازاقرب الموارد).


|| خاک که به غبار ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله