ترجمه مقاله

هادرویش

لغت‌نامه دهخدا

هادرویش . [ دَرْ ] (اِخ ) نام دشتی است در ترکستان . گویند همیشه در آن دشت بادی در نهایت تندی می وزد، چنانکه اسب و شتر را می غلطاند. و وجه تسمیه اش به هادرویش آن است که جمعی از درویشان در آن بادیه واقع می شوند ناگاه باد تندی بهم میرسد و هر یک از درویشان را به جایی می اندازد و همدیگر را گم میکنند و هادرویش هادرویش فریاد میزنند تا وقتی که هلاک میشوند. (برهان ). نام دشتی است مابین خجند و کندبادام و در این دشت همیشه باد تند وزد، گویند ابتدای آن باد از مرغینان که در مشرق این دشت واقع است می وزد و انتهای آن از خجند در مغرب این دشت است .سبب تسمیه آن است که وقتی چند درویش پیاده در شب ازآنجا عبور میکردند باد تندی وزیده از تیرگی شب و غلبه ٔ خاک یکدیگر را گم کردند و از همدیگر دور افتادند. سراسیمه شده فریاد میزدند که هادرویش هادرویش آخرالامر در این حالت همگی هلاک شدند. اکنون آن صحرا بدین نام مشهور است . (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا).
ترجمه مقاله