ترجمه مقاله

هادی

لغت‌نامه دهخدا

هادی . (اِ) نام سنگی است . گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سنگی بود به رنگ طحال ... چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند. (نزهةالقلوب ). || اسم تریاق فاروق است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ). هو التریاق الکبیر. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 343). و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند. (از نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و داود ضریر انطاکی ذیل تریاق آرد: بر هرچه دارای خاصیت پادزهری و نفع عظیم سریع باشد اطلاق شود و هم اکنون بر هادی ، یعنی تریاق اکبری که اندرومافس قدیم آن را ترکیب کرد اطلاق گردد. و رجوع به تریاق ، تریاق کبیر وتریاق اکبر شود. || اسمی است مردان را.
- امثال :
هادی ! اسمت را به ما نهادی ! از چه عیب و رسوایی خود را به من نسبت کنی . (امثال و حکم ج 4 ص 1899).
ترجمه مقاله