ترجمه مقاله

هبرزی

لغت‌نامه دهخدا

هبرزی . [ هَِ رِ زی ی ] (ع ص ، اِ) سواری از سواران فارسی . (اقرب الموارد). سواری از سواران فارسی که نیکو تیر اندازد و نیک بر پشت اسب نشیند. (معجم متن اللغة). ابن سیده گوید: سوار نیکوتیرانداز، و زجاج گوید: و سواری که نیکو بر اسب نشیند. و بعضی گفته اند که هاء در آن زائد است ، از ماده ٔبرز و وزن آن هفعل میباشد. (تاج العروس ). || دینار نو. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابن اعرابی گوید :
فما هبرزی من دنانیر أیلة
بایدی الوشاة ناصع یتأکل
باحسن منه یوم أصبح غادیا
و نفسنی فیه الحمام المعجل .

(از تاج العروس ).


|| زر بی آمیغ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طلای خالص . زر ناب . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || موزه ٔ نیکو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). شاعری گوید:
بها مثل مشی الهبرزی المسرول . (از تاج العروس ). || هر چیز خوب و بادیدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوب و نیکومنظر از هر چیزی . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || چست و چالاک وروان . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || مرد بسیار پیش درآینده و بصیر در هر چیزی . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). ذوالرمة در وصف آب گوید :
خفیف الجبالا یهتدی فی فلاته
من القوم الا الهبرزی المغامس .

(از تاج العروس ).


- ام الهبرزی ؛ تب . (منتهی الارب ). تب و حمی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)(معجم متن اللغة) (تاج العروس ). عجیرالسلولی گوید :
فان تک ام الهبرزی تمصرت
عظامی فمنها ناحل و کسیر.

(از تاج العروس ).


ترجمه مقاله