ترجمه مقاله

هج

لغت‌نامه دهخدا

هج . [ هََ ] (ص ) راست بود یعنی به پای کرده . (لغت فرس ص 74). راست و افراخته شده . (ناظم الاطباء). راست و ایستاده مانند ستون . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شمس اللغات ). راست و بلند. مستقیم . قائم . برپا. منصوب . سرپا. || (اِ) هرچیز افراخته مانند نیزه و علم . (ناظم الاطباء). || هرچیز راست بر زمین نصب کرده . هر چیز که برزمین عمود باشد. (ناظم الاطباء). || تدارک و آمادگی با شتاب و چالاکی . (ناظم الاطباء). || راست کردن علمی بود یا نیزه . (صحاح الفرس ، نسخه ٔ طاعتی ). راست باز کردن چیزی باشد مانند علم و نیزه و ستون و امثال آن . (برهان ). راست کردن علم یا نیزه یا چیزی که بدان ماند. (اوبهی ). راست کردن چیزی . (شمس اللغات ). || راست ایستادن چیزی را گویند بر زمین . و با جیم فارسی هم آمده است . (برهان ). هچ . رجوع به هج کردن شود.
ترجمه مقاله