ترجمه مقاله

هجم

لغت‌نامه دهخدا

هجم . [ هََ ] (ع مص ) در مغاک فروشدن چشم کسی . || همه ٔ شیر پستان دوشیدن . || آرمیدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || چشم فروخوابانیدن . (منتهی الارب ). اطراق . (اقرب الموارد). || سکوت . (اقرب الموارد). || ویران کردن خانه را. (منتهی الارب ). هدم . (اقرب الموارد). || راندن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خوی آوردن . (منتهی الارب ). روان شدن عرق . (اقرب الموارد). || زایل و سست شدن بیماری . (منتهی الارب ). || چهارپا را شدید راندن . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله