ترجمه مقاله

هجی

لغت‌نامه دهخدا

هجی . [ هَِ ] (ع اِمص ) ممال هجا. (یادداشت به خط مؤلف ). هجو و بدگوئی :
شاعران را خه و احسنت ، مدیح
رودکی را خه و احسنت هجی است .

شهید بلخی .


گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی
کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی .

منوچهری .


نکنم خواجه را به شعر هجی
لیک برخوانم آیتی ز نبی .

انوری .


چه مایه شعر که در مدح منتشر گردد
کریم را به مدیح و لئیم را به هجی .

ادیب صابر.


چون سخن گوید او ز بهر صلاح
که کند گوش سوی هزل وهجی .

ابوالفرج رونی .


گر در این مکتب ندانی تو هجی
همچو احمد پری از نور حجی .

مولوی .


رجوع به هجا و هجو شود.
ترجمه مقاله