ترجمه مقاله

هدنة

لغت‌نامه دهخدا

هدنة. [ هَُ ن َ ] (ع اِ) تن آسانی . (منتهی الارب ). || آرامش . آرام گرفتن . (مصادر اللغة زوزنی ). سکون . (اقرب الموارد). || آشتی و صلح . (منتهی الارب ). مقابل نزاع . ضد منازعت . (یادداشت به خط مؤلف ). مصالحه . ج ، هُدَن . (اقرب الموارد) : با آنکه این هدنه ساخته بودند پیوسته در حدود اطراف ولایت منازعت میرفت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). سلطان نرم شد و بر سبیل هدنه و مصالحت بازگشت . (جهانگشای جوینی ). اطراف آن کار بر ظاهرهدنه فراهم گرفت و با همدان آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || (اصطلاح نظامی عربی ) آتش بس موقت .
ترجمه مقاله