ترجمه مقاله

هزینه کردن

لغت‌نامه دهخدا

هزینه کردن . [ هََ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج کردن . صرف کردن مال و پول و جز آن : سرت را برگیرم و همه ٔ گنج خانه ٔ تو بر آتش خانه هزینه کنم . (تاریخ بلعمی ). عمر خواسته ٔ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی ).
هزینه به اندازه ٔ گنج کن
دل از بیشی ِ گنج بی رنج کن .

فردوسی .


هزینه چنان کن که بایَدْت کرد
نباید فشاند و نباید فشرد.

فردوسی .


کاشکی او را از این شیرین روان مدح آمدی
تا هزینه کردمی در مدحش این شیرین روان .

فرخی .


بفزاید اگر هزینه کنیش
با تو آید به روم و هند و حجاز.

ناصرخسرو.


تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکرخویش هزینه کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ناورم رخنه در خزینه ٔ کس
دل دشمن کنم هزینه و بس .

نظامی .


رجوع به هزینه شود.
ترجمه مقاله