ترجمه مقاله

هشیواری

لغت‌نامه دهخدا

هشیواری . [ هَُشی ] (حامص مرکب ) (از: هشیوار + -ی ، پسوند حاصل مصدری ، اسم معنی = هشیاری . زیرکی . خردمندی . آگاهی ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هشیاری . هوشمندی :
بدو گفت کاین خود میندیش هیچ
هشیواری و رای ِ رفتن بسیچ .

فردوسی .


نباید مر تو را گفتن که چون کن
ز هر کاری هشیواری فزون کن .

فخرالدین اسعد.


|| نگهبانی . مراقب بودن . مواظبت . حراست :
گر امشب مرا میزبانی کنی
هشیواری و مرزبانی کنی .

فردوسی .


رجوع به هش ، هشیار، هشیاری و هشیوار شود.
ترجمه مقاله