ترجمه مقاله

هلالی

لغت‌نامه دهخدا

هلالی . [ هَِ ] (اِخ ) جغتایی است ولی در استرآباد متولد شده و نشوونمایافت . در جوانی به هرات رفت . به حسن صورت انگشت نمای خلایق بود. چون به مجلس امیر علیشیر رفت امیر از او بیتی خواست و سپس از تخلص او پرسید، گفت : هلالی . امیرگفت «نه ! بدری ». از آن پس هلالی گاه در عراق و گاه در خراسان میزیست و آخرالامر به دست عبداﷲخان اوزبک به جرم تشیع شهادت یافت . لیلی و مجنون و صفات العاشقین و شاه و درویش از مثنویات اوست . (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت چ سنگی تهران ج 2 ص 55). از مردم ترک است و حافظه اش خوب است ، طبعش نیز برابر حافظه ٔ اوست ... از لیلی و مجنون او این دو بیت در تعریف لیلی است :
پاکیزه تنی چو نقره ٔ خام
نازک بدنی چو مغز بادام
چشمش زاغی نشسته در باغ
ابروی سیاه او پر زاغ .
(از مجالس النفائس میرعلیشیر ترجمه ٔ فارسی ص 68 و 69). این غزل از اوست :
من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچ کس در خواب یارب این چنین شبها
سیه روزان هجران را چه حاصل بی تو از خوبان
که روز تیره را خورشید می باید نه کوکبها
معلم گوئیا امروز درس عشق میگوید
که در فریاد می بینیم طفلان را به مکتبها.

(از مجمعالفصحا ج 2 ص 55).


ترجمه مقاله