همنشینی
لغتنامه دهخدا
همنشینی . [ هََ ن ِ ] (حامص مرکب ) هم نشینی . همنشین شدن . با کسی نشستن :
پای درکش ز همنشینی شان
دیده بردوز تا نبینی شان .
- همنشینی کردن ؛ با کسی همنشین و دوست شدن . مجالسه . (یادداشت مؤلف ).
پای درکش ز همنشینی شان
دیده بردوز تا نبینی شان .
سنائی .
- همنشینی کردن ؛ با کسی همنشین و دوست شدن . مجالسه . (یادداشت مؤلف ).