ترجمه مقاله

همگونه

لغت‌نامه دهخدا

همگونه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) هم گونه . مانند. همانند :
چه برسان پرّنده و چارپای
چه همگونه ٔ دیو مردم نمای .

اسدی .


ماننده و همگونه ٔ جد و پدرخویش
در صدر چو پیغمبر و در حرب چو حیدر.

ناصرخسرو.


|| همرنگ :
از آن شد رنگ من همگونه ٔ برد
تو کندی جوی و آبش دیگری برد.

فخرالدین اسعد.


رخم ز چشمم همچهره ٔ تذرو شود
چو تیره شب را همگونه ٔ غراب کنند.

مسعودسعد.


ترجمه مقاله