ترجمه مقاله

هم دستی

لغت‌نامه دهخدا

هم دستی . [ هََ دَ ] (حامص مرکب ) اتفاق . موافقت . دست به دست هم دادن :
در سر آمد نشاط و سرمستی
عشق با باده کرده همدستی .

نظامی .


|| درافتادن . پنجه درافگندن :
ستیزه با بزرگان به توان برد
که از همدستی خردان شوی خرد.

نظامی .


نایب شه ز روی سرمستی
کرد با او به جور همدستی .

نظامی .


ترجمه مقاله