ترجمه مقاله

هم صحبت

لغت‌نامه دهخدا

هم صحبت .[ هََ ص ُ ب َ ] (ص مرکب ) مصاحب . همنشین :
به هم صحبتان گفت کاین باغ نغز
که منظور چشم است و ریحان مغز.

نظامی .


از این دیو مردم که دام وددند
نهان شو که هم صحبتان بدند.

نظامی .


بسی هم صحبتت باشد در این پوست
ولیکن استخوان ، من مغزم ای دوست .

نظامی .


غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچوتو باید هنروری .

سعدی .


بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی .

حافظ.


ترجمه مقاله