ترجمه مقاله

هم قران

لغت‌نامه دهخدا

هم قران . [ هََ ق ِ ] (ص مرکب ) قرین . همنشین :
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و همقران فراق .

حافظ.


|| هم ارزش :
با ارزن است بیضه ٔ کافور همنشین
با فرج استراست زر پاک هم قران .

خاقانی .


|| نظیر. همانند. مانند :
ز ژاژخایی هر ابلهی نرنجم از آنک
هنوز در عدم است آنکه هم قران من است .

خاقانی .


رجوع به هم قرین شود.
ترجمه مقاله