هم دلی
لغتنامه دهخدا
هم دلی . [ هََ دِ ] (حامص مرکب ) وفاق . یکدلی . (یادداشت مؤلف ) :
جاهل ار با تو نماید هم دلی
عاقبت زخمت زند از جاهلی .
پس زبان محرمی خود دیگر است
هم دلی از هم زبانی بهتر است .
جاهل ار با تو نماید هم دلی
عاقبت زخمت زند از جاهلی .
مولوی .
پس زبان محرمی خود دیگر است
هم دلی از هم زبانی بهتر است .
مولوی .