هم صحبتی
لغتنامه دهخدا
هم صحبتی . [ هََ ص ُ ب َ ] (حامص مرکب ) همنشینی . هم سخن شدن . مصاحبت : دوستی خدا عوض میدهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. (تاریخ بیهقی ).
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کُله داریش کمر بستم .
هم صحبتی که میگزیند
یارش که و با که می نشیند؟
خارکه هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.
من و هم صحبتی اهل ریا؟ دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس .
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کُله داریش کمر بستم .
نظامی .
هم صحبتی که میگزیند
یارش که و با که می نشیند؟
نظامی .
خارکه هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.
نظامی .
من و هم صحبتی اهل ریا؟ دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس .
حافظ.