ترجمه مقاله

هم نشان

لغت‌نامه دهخدا

هم نشان . [ هََ ن ِ ] (ص مرکب ) هم شکل . هم صفت . همانند.
- بر این (بدین ) هم نشان ، برآن هم نشان ؛ به همین ترتیب (به همان ترتیب ). مانند آنچه بوده است . همین طور :
چو کیخسرو و رستم نامدار
بر این هم نشان تا به اسفندیار.

فردوسی .


نشستند هر سه بر آن هم نشان
که گفتش فریدون به گردنکشان .

فردوسی .


بدین هم نشان تا سر کیقباد
که تاج بزرگی به سر برنهاد.

فردوسی .


بر آن همنشان کاخ بگذاشتند
به کشتی ره دور برداشتند.

اسدی .


ترجمه مقاله