ترجمه مقاله

هواجو

لغت‌نامه دهخدا

هواجو. [ هََ ](نف مرکب ) کام جو. (یادداشت بخط مؤلف ) :
نگارا تا تو باشی مانده در راه
هواجوی تو باشد مانده در چاه .

فخرالدین اسعد.


رجوع به هواجوی شود.
ترجمه مقاله