ترجمه مقاله

هوذة

لغت‌نامه دهخدا

هوذة. [ هََ ذَ ] (اِخ ) ابن علی حنفی ، ملقب به ذوالتاج . والی ثمامة ابی اثال رئیس همامه بود به زمان رسول (ص ) و رسول علیه السلام بدو نامه کرد و وی را دعوت به اسلام کرد و او گفت اگر محمد خلیفتی خویش پس از وفات خود بدو دهد او ایمان آرد و پیامبر او را نفرین کرد و او پس از اندک زمانی بمرد. وی ممدوح اعشی است و در حق او گفته است :
من یلق هوذة یسجد غیر ملتئب
اذا تعمم فوق التاج أو وضعا.
و رجوع به عقدالفرید و تاریخ گزیده و الجماهر بیرونی ص 111 و عیون الاخبار ج 1 و المصاحف و الموشح و امتاع الاسماع و المرصع و مجمل التواریخ و القصص شود :
شنیدم که اعشی به شهر یمن شد
سوی هوذةبن علی الیمانی
بر او خواند شعری به الفاظ تازی
به شیرین معانی و شیرین زبانی
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی .

منوچهری .


ترجمه مقاله