ترجمه مقاله

هوس کردن

لغت‌نامه دهخدا

هوس کردن . [ هََ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . در هوس افتادن . خواستن . خواهانی و آرزو کردن :
چنان به پای تو در مردن آرزومندم
که زندگانی خویشم چنان هوس نکند.

سعدی .


هوس کرده بودم که کرمان خورم
به آخر بخوردند کرمان سرم .

سعدی .


ترجمه مقاله