ترجمه مقاله

هوش

لغت‌نامه دهخدا

هوش . [ هََ ] (ع مص ) آمیختن و پریشان شدن قوم و فتنه افتادن میان ایشان . (اقرب الموارد). درآمیخته شدن . (منتهی الارب ). || از حرام جمع کردن مال . || سبک شدن و برخاستن اهل حرب یکی بر دیگری . (اقرب الموارد). || (اِ) عدد بسیار.
- هوش هائش ؛ مبالغه است . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله