واتگر
لغتنامه دهخدا
واتگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) شاعر و افسانه گو. سخنور و قصه خوان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از: وات + گر (پسوند شغل ومبالغه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || پوستین دوز بود. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ) (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) :
چو پوست ِروبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ای بسر کار است .
نهاد روی به حضرت چنانکه روبه پیر
به تیم واتگران آید از در تیماس .
منت خدای را که به بازار عدل او
باز است جفت صعوه و گرگ است واتگر.
از: وات (= پوستین ) + گر (پسوند شغل و مبالغه ). || (اِ)به معنی رودخانه . (رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ). نام رودخانه ای . (برهان ) (ناظم الاطباء).
چو پوست ِروبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ای بسر کار است .
رودکی (از لغت فرس اسدی ).
نهاد روی به حضرت چنانکه روبه پیر
به تیم واتگران آید از در تیماس .
ابوالعباس عنبر(از لغت فرس اسدی ).
منت خدای را که به بازار عدل او
باز است جفت صعوه و گرگ است واتگر.
شمس فخری (معیار جمالی از فرهنگ جهانگیری ).
از: وات (= پوستین ) + گر (پسوند شغل و مبالغه ). || (اِ)به معنی رودخانه . (رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ). نام رودخانه ای . (برهان ) (ناظم الاطباء).