واجستن
لغتنامه دهخدا
واجستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) جستجو و تفحص نمودن . جستجوی چیز گمشده کردن . (آنندراج ). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده . (ناظم الاطباء). تفقد. (زوزنی ) (ترجمان قرآن عادل بن علی ). تفحص کردن . تفتیش . واپرسیدن :
چو واجستیم از آن صورت که حال است
رصد بنمود کاین معنی محال است .
آتش عشق در دل ما جو
عاشقان ضعیف را واجو.
و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود.
چو واجستیم از آن صورت که حال است
رصد بنمود کاین معنی محال است .
نظامی .
آتش عشق در دل ما جو
عاشقان ضعیف را واجو.
عراقی همدانی .
و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود.