وارسته
لغتنامه دهخدا
وارسته . [ رَ ت َ ] (اِخ ) صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: نواب حفیظ خان دهلوی به معاضدت نواب عبدالصمد خان ، بازویش قوی بود.
دلم قربان زخم ناوک او
که صیاد من آن ابرو کمان است .
دلم قربان زخم ناوک او
که صیاد من آن ابرو کمان است .
(تذکره ٔ صبح گلشن چ هند ص 580).