ترجمه مقاله

واصل شدن

لغت‌نامه دهخدا

واصل شدن . [ ص ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن و درآمدن . (ناظم الاطباء). واصل گردیدن . || پیوستن . || در اصطلاح صوفیه ، به منتهی رسیدن و به حق متصل شدن :
قابل امر و پی قابل شوی
وصل جویی بعد از آن واصل شوی .

مولوی .


رجوع به واصل شود.
ترجمه مقاله