ترجمه مقاله

وافی اﷲآبادی

لغت‌نامه دهخدا

وافی اﷲآبادی . [ ی ِ اَل ْ لاه ] (اِخ ) محمد عبدالغفور خلف منشی ظهور احمدبن شیخ عبدالواحد. از شعرای فارسی ساکن هند که در قرن سیزده و چهارده هجری میزیسته است . وی در اصل از کاکوری بوده و بعد در اﷲآباد سکونت گزیده است . در کودکی پدر و اعمام خویش را از دست داده است و خال وی «مولوی تاج الدین حیدر سجاده نشین مولانا محمد برکت اﷲ آبادی » سرپرستی و تربیت وی را به عهده گرفته است و در نزد مولوی حاجی غلام امام شهید که مداح پیغمبر (ص ) بوده به شاگردی پرداخت و در نظم و نثر فارسی مهارت یافت . وی کتابی به نام «گلدسته » به نثر مسجع اردو به هواخواهی از اختیار دولت انگلیس نسبت به قیام هندوستان نوشته و به همین رو از مقامات انگلیسی جایزه دریافت داشته است و مدتی نیز قاضی «محکمه عدالت » حیدرآباد بوده است . از اوست :
تهی کردم از باده خمخانه را
چو من کس نپیمود پیمانه را
درافتاد با طره ٔ پر شکن
بنازم زبردستی شانه را
مرا شمع روی تو باید نه گل
به گلشن چه کاری است پروانه را.

#


خنده در زیر لب از شرم بدزدد به چمن
غنچه یکبار چو بیند لب خندان ترا
دل پر داغ مرا کردگلستان ارم
نازم ای سرو روان غنچه ٔ پیکان ترا.

#


دارم از بسکه خیال قد رعنا امشب
دود آهم گذرد از سر طوبی امشب
از خیال رخ آن شمع شبستان وافی
رشک فانوس شد آغوش تمنا امشب .

(از تذکره ٔ صبح گلشن ) (از فرهنگ سخنوران ).


ترجمه مقاله