ترجمه مقاله

واقف

لغت‌نامه دهخدا

واقف . [ق ِ ] (اِخ ) مولوی میران محیی الدین متخلص به واقف برادر عینی شایق شاعر است . به سال 1205 قمری در اودگیرهند به دنیا آمد. پس از تحصیل فارسی به فراگرفتن عربی در نزد علاءالدین لکهنوی پرداخت و پیش مولوی خبیرالدین فایق به آموختن رمز سخن پرداخت و از خال خود شاه منصور قادری مراتب آداب سلوک را آموخت . از اوست :
پندار هستی تو حجابی است در نظر
ورنه بروی یار کسی پرده دار نیست
در هر نفس فناو بقا هست چون حباب
واقف به موج هستی ما اعتبار نیست .
شب که بی روی تو ساقی باده را در جام ریخت
آتش سوزان به کام این دل ناکام ریخت .
خنده ای کردی که صبح صادق از وی رو نمود
زلف عنبرفام بگشادی که طرح شام ریخت .
خبر سوزش دل یار چو پرسد قاصد
آتش تیز بینداز بر انبان نمک .
(از تذکره ٔ نتایج الافکار) (از فرهنگ سخنوران خیامپور).
ترجمه مقاله