ترجمه مقاله

وانگهی

لغت‌نامه دهخدا

وانگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) سپس . (یادداشت مرحوم دهخدا). پس . پس از آن . بعد :
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست .

فردوسی .


چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او
دندانه ٔ بلورین گردش فروکنی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 129).


وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری .

نظامی .


وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم .

نظامی .


اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.

سعدی .


|| وآنگاه . در آنوقت :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک .

حکیم غمناک (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین .

منوچهری .


|| بعلاوه . علاوه بر این . از این گذشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست . (هدایت ، سایه روشن ).
ترجمه مقاله