ترجمه مقاله

واگیر

لغت‌نامه دهخدا

واگیر. (اِمص مرکب ) سرایت . (ناظم الاطباء). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت . (آنندراج ). نام فندی در کشتی گیری . (ناظم الاطباء) :
وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ .

میرنجات (از آنندراج ).


|| ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود. (غیاث اللغات از چراغ هدایت ). نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند. (آنندراج ). || مسری . رجوع به واگیردار شود.
ترجمه مقاله