ترجمه مقاله

وبش

لغت‌نامه دهخدا

وبش . [ وَ ب َ ] (ع اِ) مردم درآمیخته از هر جنس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اوباش ، مثل اوشاب و قیل هو جمع مقلوب من البوش . منه الحدیث قد وبشت قریش اوباشاً لها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) وبش الکلام ؛ ردی و پست از سخن . (از المنجد). || (مص ) سیاه و سفید پوست گردیدن شتر از گر. (منتهی الارب ). سیاه پوست گردیدن شتر از خارش و گری . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله