ترجمه مقاله

وجد کردن

لغت‌نامه دهخدا

وجد کردن . [ وَک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح صوفیه ) حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است . (آنندراج ). به شوق آمدن و آشفته گشتن . (ناظم الاطباء) :
درتنگنای خلوت غم میکند کلیم
وجدی که گردباد به صحرا نمیکند.

کلیم (از آنندراج ).


ترجمه مقاله