ترجمه مقاله

وجم

لغت‌نامه دهخدا

وجم . [ وَ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد ناکس کمینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ): وجم سوء؛ مرد بد. (منتهی الارب ) رجل سوء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) وَجَم . نشان در راه های دشت یا آن سنگ برهم نهاده سطبرتر و درازتر از اروم که عاد بر پشته ها گذاشته اند جهت هدایت راه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، اوجام . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و درلسان آمده اصل و ریشه ٔ وجم مستدیر و گرد است و سر آن تیز و گفته اند وجم بناها و نشانه هایی است در بیابان که به آن راه یابند. (از اقرب الموارد). || (مص ) وجوم . خاموش گردیدن از اندوه و از خشم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ناپسند داشتن چیزی را. || لگد زدن بر سینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). این لغت یمانی است . (از اقرب الموارد). || مشت بر گردن و سینه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وجم لفلان من کذا؛ رثی له و غم بسببه . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله