ترجمه مقاله

وجودی

لغت‌نامه دهخدا

وجودی . [ وُ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به وجود. خلاف عدمی . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح منطقی )آنچه که سلب جزو مفهوم آن نباشد و مقابل آن عدمی است که سلب جزو مفهوم آن است و به همین معنی عدمی در تعریف قضیه ٔ معدوله به کار میرود. || وجودی عبارت است از آنچه شأن آن وجود خارجی است و مقابل این قسم از وجودی نیز عدمی است . || وجودی به معنای موجود خارجی نیز آید و مقابل این قسم نیز عدمی آید. || وجودی به خود وجود نیز اطلاق گردد. || آنچه ثبوت آن برای موصوف منوط باشد به وجود آن برای موصوف ، چون سیاهی در جسم . مایکون ثبوته لموصوفه بوجوده له . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).رجوع به شرح مواقف و حاشیه ٔ مولانا عبدالحکیم شود.
ترجمه مقاله