ترجمه مقاله

وحد

لغت‌نامه دهخدا

وحد. [ وَ ] (ع ص ) چهارپایه ٔ [ چهارپای ] وحشی تنها و جدا شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد ناشناخته گوهر که نژاد و نسب وی معلوم نباشد. (ناظم الاطباء). مرد ناشناخته گوهر و نژاد او. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد از قاموس ). || تنها: رایته وحده ؛ یعنی دیدم او را فقط و این مصدر است که تثنیه و جمع ندارد و نصب آن برای آن است که حال واقع میشود نزد بصریان و بناء بر مصدر است نزد دیگران و بناء بر ظرف است نزد کوفیین . (منتهی الارب ). || (مص ) وحادة.وحودة. وحود. وحدة. حدة. تنها و یکتا ماندن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یگانه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). یکتا و تنها ماندن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله