ترجمه مقاله

وخض

لغت‌نامه دهخدا

وخض . [ وَ ] (ع مص ) درخلانیدن نیزه چنانکه درنگذرد به جانب دیگر یا درخستن به نیزه بی مبالغه . (منتهی الارب ). طعنه زدن چنانکه در جوف نیوفتد. (تاج المصادر بیهقی ). نیزه زدن کسی را چنانکه در درون وی درآید و از جای دیگر سر بدر نکند و بی مبالغه نیزه زدن کسی را. (ناظم الاطباء). || درآمیختن سپیدی موی . (منتهی الارب ). دررسیدن پیری کسی را و موهای وی آمیخته به سپیدی گشتن . (ناظم الاطباء). و فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب ). رجوع به وخط شود.
ترجمه مقاله