ترجمه مقاله

ودوق

لغت‌نامه دهخدا

ودوق . [ وُ ] (ع مص ) نزدیک کسی شدن و قادر گردانیدن وی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): ودق الیه ودوقاً و ودقاً فی المثل ودق العیر الی الماء؛ ای دنا منه ؛ در حق شخصی گویند که به حرص و آزمندی چیزی فروتنی نماید. (منتهی الارب ). || آرام یافتن و انس گرفتن به کسی یا چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فراخ شدن شکم کسی یا روان گردیدن شکم کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد از قاموس ). || باریدن باران . || تیز گشتن شمشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فروهشته شدن ناف یا برآمدن آن همچو ناف مرد برآمده ناف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله