ترجمه مقاله

ودی

لغت‌نامه دهخدا

ودی . [ وَدْی ْ] (ع مص ) دیَه . نزدیک گردانیدن کار. || نره فرو رها کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ودی انداختن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن ودی . (تاج المصادر بیهقی ). || خونبهای کشته دادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خون نهادن . (المصادر زوزنی ). دیه پرداختن . (اقرب الموارد). || جاری شدن و وادی را از این جهت وادی گویند که سیل در آن جاری میگردد. (از اقرب الموارد). || (اِ) آب ستبر سپیدی که پس از بول خارج میگردد. (ناظم الاطباء). آب مرد که بعد از بول برآید. (منتهی الارب ). هرگاه پس از مجامعت بول کند و سپس غسل نماید و آنگاه از ذکر چیزی لزج و چسبناک خارج شود آن را ودی نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله