ورتج
لغتنامه دهخدا
ورتج . [ وَ ت ِ ] (اِ) ورتیج . (فرهنگ فارسی معین ) :
دل ز عشقت سحر مطلق میکند
همچو ورتج حق یلقلق میکند.
رجوع به ورتیج شود.
دل ز عشقت سحر مطلق میکند
همچو ورتج حق یلقلق میکند.
انوری (از فرهنگ فارسی معین از صحاح الفرس ).
رجوع به ورتیج شود.