ترجمه مقاله

ورخج

لغت‌نامه دهخدا

ورخج . [ وَ رَ ] (ص ) فرخج . ورخچ . زشت و زبون و پلید و کریه منظر. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چرکین و زشت و زبون و پلید و کریه منظر و بدگل . (ناظم الاطباء) :
پیش دلشان سپهر انجم
این بوده ورخج و این تخجّم .

خاقانی .


ترجمه مقاله