ترجمه مقاله

وری

لغت‌نامه دهخدا

وری . [ وَ را ] (ع اِ) آفریدگان . (از منتهی الارب ). خلق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آفریده . (ناظم الاطباء).
- ابوالوری ؛ کنیه است روزگار را زیرا مردم به زمان خود شبیه ترند تا به پدران خود. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) جای کردگی ریم در شکم و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اسم است وَرْی ْ را. (اقرب الموارد). رجوع به وری شود.
ترجمه مقاله