ترجمه مقاله

وسق

لغت‌نامه دهخدا

وسق . [ وَ / وِ ] (ع اِ) اشتروار. (مهذب الاسماء). بار شتر. || شصت صاع . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : هرچه از زمین حاصل شود ده یکی بباید دادن چون آن غله پنج وسق بود و وسقی عبارت از شصت صاع است و صاع پنج رطل است و ثلث رطل بغدادی به قول اهل حجاز. (تاریخ قم ص 169). ج ، وسوق . (منتهی الارب ). اوساق . (مهذب الاسماء). در حدیث جابر است از پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله : لا صدقة فی شی ٔ من الزرع و الکرم حتی یبلغ خمسة اوسق . (منتهی الارب ). گویند وسق نزد اهل حجاز 320 رطل است و نزد عراقیها 480 رطل . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله