وصیفت
لغتنامه دهخدا
وصیفت . [ وَ ف َ ] (ع ص ، اِ) وصیفة. مؤنث وصیف ، به معنی خدمتگار : ملکزاده را بیاورد و بر تخت نشاند و وصیفتان و غلامان صف زده بودند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
تا چندروز دیگر از آن هر وصیفتی
بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار.
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است
وصیفتان را باشد جلاجل و خلخال .
و رجوع به وصیفة شود.
تا چندروز دیگر از آن هر وصیفتی
بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار.
فرخی .
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است
وصیفتان را باشد جلاجل و خلخال .
فرخی .
و رجوع به وصیفة شود.