وطی
لغتنامه دهخدا
وطی . [ وَطْی ْ ] (ع مص ) آرامش با کسی . آرمیدن . جماع کردن . (غیاث اللغات ) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. (شرایع علامه ٔ حلی ).
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.
|| پایمال کردن . (غیاث اللغات ).
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.
مولوی .
|| پایمال کردن . (غیاث اللغات ).