ترجمه مقاله

وفر

لغت‌نامه دهخدا

وفر. [ وَ ] (ع مص ) محافظت کردن عرض کسی و دشنام ندادن به وی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). دشنام ندادن کسی را: وَفَره ُ عرضه . (منتهی الارب ). || واپس دادن بخشیده ٔ کسی را با خشنودی : وفره عطأه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وفارة. وفور. فرة. بسیار گردیدن و افزون گشتن و تمام شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تمام کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). تمام کردن و افزودن جهت کسی . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) توانگری . || (اِ) بسیار و فراخ از مال ورخت و بسیار از هر چیزی . ج ، وفور. || (ص )(سقاء...) مشک تمام پوست . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله